دروغی خنده داربنام ابوالفضل عباس یا ابرفرض سیرک باز





سالیان سال است که در پای منبر و از همه مهمتر کتاب مقتل خوانی برای ابوالفضل عباس چنان عملیاتی محرالعقولی را طراحی کرده و در روضه های هم میخوانند که نگو و نپرس و هیچکدام از اینهمه مسلمان شیعه شیشه زده متوهم متورم تا حال نشده یکبار به این داستان ابوالفضل اینگونه بی اندیشد که :
ابوالفضل برای آوردن آب مسیری به حدود یک کیلومتر را با اسب تا لب چشمه پیمود خوب تا اینجا درست اما نکته از همینجا توهمی غریب می طلبد که ابوالفضل مشک را پر آب میکند و سوار بر اسب میشود و مسیری را طی میکند تا سواران جلوی او را میگیرند و یکدستش که مشک روی آن بوده را قطع میکنند 🤔🤔 حالا حساب کنید ابوالفضل از اسب پیاده میشود مشک را با دست دیگرش از زمین بر میدارد و بعد از صد متر دوباره درگیری آغاز میشود و دست دومش را قطع میکنند باز از اسب پیاده شده 😮😮 اینبار با دندانش مشک را از زمین بر میدارد 🙃🙃 دوباره سوار اسب میشود و باز در طی صد متر دیگر مشک را با تیر که سوراخ میکنند ابوالفضل ناله یا اخی سر میدهد 😳🤥🤥 حالا کمی تفکر کنید در طی سیصد متر راه البته آنهایی که به کربلا رفته اند دیده اند ابوالفضل چند بار سکسک کند جنگ متوقف شود از اسب پایین بیاید و با آن دستان در حال خونریزی هی پیاده و سوار شود و دوباره جنگ شروع شود 🤣🤣🤣🤣 کسی هم در اینهمه بالا و پایین شدن از اسب معترض ابوالفضل نشود 😜😜 کارگردان های هالیودی و بالیودی هم چنین صحنه هایی را نمیتوانند بسازند چه رسد به اینهمه پیاده سوار شدن یکدستی و بی دستی ابوالفضل و جنگیدن بدون دست و مشک را با دندان بلند کردن و 🤪🤪🤪 این عملیات ابوالفضل بیشتر شبیه به حرکات سیرک بازها و آرنولد و رامبو شبیه است تا اسطوره دروغی به نام عاشورا شما چه فکر میکنید ؟
ریشه داستان ابوالفضل از کتاب مقتل خوانی است که توسط علی بن حسین بن محمد اموی قرشی مشهور به ابو الفرج اصفهانی است که طبق اظهارات یکی از شاگردانش به نام ابن ابی الفوارس وفات وی را در ۱۴ ذیحجه سال ۳۵۶ ق ذکر کرده‌است. وی در سالهای آخر عمر دچار فلج و اختلال حواس بود و سرانجام در بغداد در کنار رود دجله بدرود زندگی گفت ( یعنی در زمان اختلال حواس هر چرت و پرتی را که گفته اینک دارند بخورد مردم میدهند و کسی هم در مقام پرسش بر نمی آید ( سیرک بازی ابوالفضل )

 برای ارتباط با ما در فيسبوک به ما بپيونديد:



نویسنده مورخ
موضوع , ,