رمز گشایی از شاهنامه فردوسی پیشگویی قردوسی بزرگ از وضعیت امروز ایران ( هموطن مهم است تا آخر بخوان)




غیبگویی ریشه در افسون و خرافات دارد و پیشگویی از خردورزی و دانش سرچشمه می گیرد هر چه دانش و خرد شما بیشتر باشد آینده را بهتر می بینید .
اگر فرهیختگان ایران فردوسی را حکیم نامیده اند به سبب خرد و دانش گسترده وی بوده که قرنها جلو تر از زمان خود را می دیده است
چو روز اندر آید به روز دراز
شود ناسزا شاه گردن فراز

سالها پس از من روزی خواهد آمد که درایران سخن گفتن از شاه جرم خواهد بود

تبه گردد این رنجهای دراز
نشیبی درازست پیش فراز

تاریخ و فرهنگ با شکوه ما بر باد می رود و ایران به سراشیبی سقوط خواهد غلطید

نه تخت و نه دیهیم بینی نه شهر
ز اختر همه تازیان راست بهر

در ان روز از تاج و تخت و شاه خبری نخواهد بود و همه چیز به دست عربها می افتد

بپوشد ازیشان گروهی سیاه
ز دیبا نهند از بر سر کلاه

دربین این عربها گروهی لباس سیاه پوشیده و عمامه ای از پارچه به سر دارند

نه تخت ونه تاج و نه زرینه کفش
نه گوهر نه افسر نه بر سر درفش

آن ها تاج و تخت و کفشهای زرین ندارند و عمامه انهاجواهرات ونشان و ارم ندارد

چو با تخت منبر برابر شود
همه نام بوبکر و عمر شود

وقتی که ارزش منبر آنها با تخت شاه یکی شود همه اموردر کشور اسلامی می شود

شـود بـــنـده ی بـی هــنـر شـهـریـار
نــــژاد و بــــــزرگـی نـیـــــایـد بـه کـــار

در این دوره اشخاص پست و بی دانش ریاست میکنند و تخصص و سواد ملاک نیست

به رنج یکی دیگری بر خورد
به داد و به بخشش همی‌ننگرد

مردم کارمیکننداما سود کار انها به جیب دیگران میرود و عدالتی در توزیع ثروت نیست

ز پیمان بگردند وز راستی
گرامی شود کژی و کاستی

مردم دراین دوره از وفای عهد و درستکاری رویگردان شده و دروغ و فریب جاکم میشود

رباید همی این ازآن آن ازین
ز نفرین ندانند باز آفرین

همه به نوعی از هم دزدی می کنند و تفاوتی بین خوبی و بدی در مردم نیست

بداندیش گردد پدر بر پسر
پسر بر پدر هم چنین چاره‌گر

روزی می رسد که پدر به پسر اعتماد ندارد و بچه ها برای پدر تعیین تکلیف می کنند

از ایران وز ترک وز تازیان
نژادی پدید آید اندر میان

در این دوره کسی حاکم میشود که محصول اختلاط نژادهای ترک و عرب و ایرانی است

نه دهقان نه ترک و نه تازی بود
سخنها به کردار بازی بود

رفتارش نه به ایرانی میماند نه به ترک و نه عرب او با سخنوری همه را فریب می دهد

بود دانشومند و زاهد به نام
بکوشد ازین تا که آید به کام

او در ظاهر فرزانه و پرهیز کار است ولی اینها بهانه ای برای سوٍءاستفاده وی است

زیان کسان از پی سود خویش
بدزدند و دین اندر آرند پیش

اینها برای سودجویی خود به زیان ملت عمل کرده و به نام دین مال مردم را می دزدند

چو بسیار ازین داستان بگذرد
کسی سوی آزادگی ننگرد

این شخص مدت زیادی حکومت می کند و همه مردم را به ذلّت و بردگی می کشاند

همه گنجها زیر دامن نهند
بمیرند و کوشش به دشمن دهند

ثروت بسیار پنهان میکند ولی عاقبت می میرد و تمام ثروتش را دشمنان بالا می کشند

بریزند خون ازپی خواسته
شود روزگار مهان کاسته

بامرگ او مردم به جان هم افتاده و آنقدر خونریزی میشود که انسانیت بی ارزش میشود

چنان فاش گردد غم و رنج و شور
که شادی به هنگام بهرام گور

آن چنان بد بختی و درد و زنچ در ایران رایج میشود که زبان عاجز از وصف آن است

دل من پر از خون شد و روی زرد
دهن خشک و لبها شده لاژورد

من وقتی این روز را در طالع مردم کشورم میبینم دلم ار دردخون میشود و ار وحشت رنگ رخساره ام زرد شده و لبهایم از ترس کبود و دهانم خشک میشود

هموطن ؛فردوسی در همین نامه راه نجات ما از این سرنوشت شوم را تعیین کرده است و میگوید تنها راه قیام و فداکاری و گذشتن از منافع فردی و رود گذر است

ز راز ســپـهــری کـس آگـاه نـیـسـت ........نـدانـنـد کــایــن رنـج کـوتـــاه نـیـسـت
تــــــرا ای بــــرادر تــــن آبـــــاد بـــاد .........دل شــاه ایــران بــه تــو شــاد بـــــاد
دو دیــده ز شــاه جــهـان بــر مــــدار .........فـــدا کــن تــــن خــویــش در کـار زار