شماره: 445اثرِ طبع رضا زارعی : بَرگِ سَبزی تَقدیم به عزیزان و دوستانِ عزیزم.





ممنون میشَوَم از اینکه نَظَرِ خود در مورد اشعارم را اظهار فرمائید و در صورت امکان و تمایل آنها را باشتراک بگذارید . ممنونم از محبت شما عزیزانم.با سپاس.
غزل
( گُلزارِ آوار شده )
گو مرا از گُلشنم ، پُرگُل چگون پُرخار شد؟
جغد ، شاهین چون شد و کِی بَرسَرِ دیوار شد؟
جلوه گر مَهتاب بود و ، روز و شب خور با قَمر
سایه‌ای از غم گذشت بر شید و، گویی تار شد
اندک اندک روبهان و زاغکان باکید1و مکر
سرورانِ باغشن گشتند و ، جَوّ خونخوار شد
باغبان و صاحبانِ باغ ، از ترسی مَهیب
گُلشنی دیگر گُزیدند و ، دَدی دادار شد
گُل بِزیرِ برگ خوشید و ، درونِ پیله ها
کِرمِ ابریشم نَشُد پروانه ، کرمی خوار شد
بَس هزاران داستان نغمه سُرا ، خاموش گشت
بَس غزلخوان زیرِ ، چنگ و پنجه و منقار شد
پرتو از خورشید در صبحِ سَحَر ، دیگر گُلی
جلوه‌اش نادید و هَم ، مَهتاب هاله وار شد
چهرۀ گُل در نقاب و ، غَم بِشُد سَتّارِ2 چِهر
غنچه ها چون مَلعَبه3 ، رونق بِه هَر بازار شد
هَرچه بگذشت ، بیشتر عاشق بشد اندر نفیر4
کَمکَمَک بَرگِردِ گُلشن ، خارها دیوار شد
نَهر ما خشکید و ، هَر سرچشمه در رودی بریخت
حوض پُرماهیِّ گُلشن ، پُر زِ ماهی خوار شد
آسمان دیگر نَبارید و ، سَراب آمد پدید
بَحرِ جهل از سویِ صَحرا ، راهیِ گُلزار شد
باغ و بُستانی که درآن چتر ، طاووسش گشود
چنبَرَش کُبری زد و ، پُر مارِ عینک دار شد
مرغ و ماهی درپیِ رؤیا ، بخوابی ناز شد
تا سیه چاهِ خُرافت ، گُر زد و انوار شد
« زارع » است آشفته ازگَردی که گُلزارش بِرُفت
در غَمست ، پُرسد چه شد ؟ گُلزارَکَش آوار5 شد !
گُلشنی را که زِ شهبالان ، به پروازند درآن
از چه پُر کاغ است و ، زاغی رهبر و عمّار6 شد!؟

https://www.facebook.com/amir.mehdipuor9028