حکایت دانش ائمه جمعه که البته شیعه و سنی هم نداره .....




برگرفته از کتاب 'کشکول طبسی' نوشته آیت الله طبسی است، عینا تقدیم میگردد :
در روزگاری که هنوز پای ماشین به زندگی ایرانیان باز نشده بود مردم جهت حمل مصالح ساختمانی از الاغ استفاده میکردند و جماعتی را که این شغل را پیشه خود
کرده بودند الاغدار می نامیدند.درمیان این صنف شخصی بود بنام عباس گچی که صاحب بیشترین الاغ بود و برای خودش صاحب اسم ورسمی بود.عباس گچی آدم خوش مشرب و مردم داری بود و همه اورا بخاطر درست کاریش دوست داشتند وبا وجودیکه مشروب زیاد میخورد و همیشه به دنبال الاغ هایش درحال جابجایی مصالح با صدای دلنشینش آواز هم میخواند با اینحال مردم کاری به مشروبخواری اونداشتند.
دست برقضا بعداز مدتی ورشکست می شود و از مال دنیا هیچ چیز برایش باقی نمی ماند و مجبور به فروش الاغ هایش میشود و محل زندگی خودرا ترک نموده و عازم سفری بدون مقصد باجیب خالی و بدون هیچ امیدی سر به بیابان میگذارد...
پس ازطی یکی دو روز پیاده روی تشنه و گرسنه به شهرکوچکی میرسد و بخاطر اینکه جایی نداشته وارد مسجدجامع شهر میشود و درگوشه ای مینشیند و تاچندروز توسط خادم مسجد پذیرایی مختصری میشود و کم کم وارد صف نماز جماعت شده ساکن مسجد میشود و دراین مدت به خطبه های ملای مسجد گوش داده.... و از کتاب های مذهبی مسجد جهت کسب دانش مذهبی استفاده میکند و خیلی زود در دل مردم جا باز میکند.
پس ازمدتی ملای مسجدفوت نموده و مردم اورا به عنوان جانشین ملای فوت شده به امام جماعت مسجد انتخاب میکنند..!
روزگار بدین منوال میگذرد وبعد از چهار پنج سال گذر یکی از همشهری های او به همان شهر می افتد و برای ادای نماز عازم مسجدجامع میشود و به صدای دلنشین موعظه و تلاوت قرآن توسط ملای مسجد گوش میدهد و شک میکندکه آیا این همان عباس گچی است؟
پس از نماز سراغ امام جماعت رفته و ضمن سلام و احوال پرسی میگوید : حاج آقا...! شما شباهت بسیار زیادی به یکی از آشنایان سابق من دارید به اسم عباس گچی..
ملای مربوطه پاسخ میدهد :من همان عباس گچی هستم، که میگویی...
شخص میگوید آخر چطور میشود که یک آدم عرق خور که همیشه کارش پشت سر الاغ ها و آوازخواندن بود..!! کارش به اینجا برسد که به یک مرد خدا..!! و روحانی...!!
تبدیل شود..؟! این یک معجزه ی الهی است....!!!!
عباس گچی میگوید : زیاد شلوغش نکن و هندوانه زیر بغل من نگذارمن هیچ فرقی نکرده ام و همان عباس گچی هستم. تنهافرقی که پیش آمده جابجایی من و الاغ هاست.
قبلا من پشت سر الاغ ها بودم حالا الاغ ها پشت سر من هستن... همین !!

برای ارتباط با ما در فيسبوک به ما بپيونديد: